|
دفتر وکالت مهدی نوری
وکالت و مشاوره حقوقی
| ||
|
سؤال: در صورتی که زوج تبعه ایران فوت نماید چنانچه متوفی پیرو مذهب شیعه باشد زوجه به چه ترتیب ارث میبرد و اگر پیرو مذاهب دیگری باشد که قانون اساسی آن را به رسمیت شناخته است چگونه ارث خواهد برد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه چنانچه زوج تبعه ایران در دوره زناشویی فوت نماید دو حالت قابل پیش بینی است: 1- زوج شیعه بوده و دارای اولاد باشد. زوجه یک هشتم بهای اعیانی و اشجار موجود در غیرمنقول ارث میبرد (مواد 901 و 947 قانون مدنی) 2- در صورتی که زوج پیرو مذاهب اهل سنت یا مسیحی یا کلیمی یا زرتشتی باشد، سهم زوجه مطابق مقررات مربوط به مذهب متوفی خواهد بود (اصل 12 و 13 قانون اساسی و قانون رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه مصوب 1312 و رأی لازم الاتباع هیأت عمومی).
نظریه شماره 3412/7 مورخ 12/5/1377 «چنانچه بین زن و شوهر تبعه ایران قراردادی برای تقسیم اموال اکتسابی نباشد، مقررات ارث اجراء میشود.» سؤال: در صورتی که بین زن و شوهر تبعه ایران بر سر تقسیم اموال اکتسابی اختلاف حاصل شود، اختلاف مذکور چگونه قابل حل است، زوجین فاقد قرارداد ازدواج هستند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه در صورتی که دو تبعه ایرانی با همدیگر ازدواج نموده و قرارداد جداگانهای در مورد تقسیم اموال اکتسابی در دوره زناشویی بین خود تنظیم نکرده باشند، با رعایت مقررات مربوط به ارث (در صورت فوت احد از آنها) یا مقررات مربوط به طلاق (در صورت وقوع طلاق) هر یک مالک اموال اکتسابی خود خواهند بود. نظریه شماره 3275/7 مورخ 27/5/1377 «فوت بر اثر تصادف با ماشین، ترن، هواپیما، انفجار، اصابت بمب و موشک از مصادیق هدم میباشد. ولی فوت بر اثر زلزله از مصادیق هدم نیست.» سؤال: فوت اعضای یک خانواده بر اثر تصادف با ماشین یا انفجار یا بمب یا موشک یا بر اثر زلزله آیا از مصادیق هدم مقرر در ماده 873 بوده و تقدم یا تأخر لحظه فوت آن مشمول مقررات این ماده است یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه با توجه به فتوای حضرت امام«ره» در تحریرالوسیله (کتاب الموارث فی میراث الغرقی و المهدوم علیهم مسأله 3 جلد 2 صفحه 401 و اینکه در قانون مدنی تعریف خاصی از هدم نشده است انهدام به وسیله نقلیه (مانند اتومبیل، ترن، هواپیما و ....و یا در مکان به علت شدت برخورد، انفجار، اصابت بمب، موشک و نظایر آن) از مصادیق هدم مشمول ماده 873 قانون مدنی است ولی زلزله اگر موجب خرابی نباشد از مصادیق آن نیست. نظریه شماره 3732/7 مورخ 2/6/1377 «در صورت فوت وصی، حاکم شخص دیگری را به جای وی تعیین میکند که نسبت به انجام وصیت اقدام کند.» سؤال: شخصی در زمان حیات دودانگ ملکش را به موجب وصیتنامه رسمی به عنوان ثلث به نفع امور شرعیه وصیت کرده و شخصی را به نام وصی تعیین کرده است به لحاظ مشخص نبودن وراث بعد از فوت موصی برای اداره امور ترکه مدیر ترکه تعیین شده و وصی نیز فوت شده است، بعد از مدتی وراث پیدا شده و چهار دانگ سهم خود را گرفتهاند دو دانگ مشاع مورد وصیت باقی مانده و مدیر ترکه حاضر به انجام امر وصیت نیست پرونده امر سالها طول کشیده و به نتیجه نرسیده است. آیا میتوان دو دانگ مورد وصیت را در اختیار جانشین دادستان گذاشت یا راه دیگری برای آن وجود دارد لطفاً راهنمایی کنید؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه در صورت فوت وصی منصوب از طرف موصی، حاکم میتواند شخص دیگری را به جای وی تعیین کند و در این صورت اجرای وصیت یا آن قسمت از عمل به وصایا که باقیمانده است توسط وصی منصوب از طرف حاکم انجام خواهد شد. نظریه شماره 4662/7 مورخ 25/6/1377 «چنانچه خواهان یا وکیل او پرونده حصر وراثت را تکمیل نکند پرونده تا تکمیل آن در دفتر دادگاه باقی میماند.» سؤال: درخصوص پروندههای انحصار وراثت که خواهان اسامی وراث را بدون مدارک مربوط به شناسنامه و سایر مدارک اثباتی به دادگاه اعلام و تقاضای صدور گواهی حصر وراثت را مینماید و خواهان با وجود ابلاغ اخطاریه حاضر به رفع نقض نمیشود و دادگاه نیز بدون ارائه مدارک نمیتواند در خصوص مورد تصمیم اتخاذ کند، تکلیف دادگاه چیست؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه تکمیل پرونده به عهده خواهان یا وکیل ایشان است. برای صدور گواهی حصر وراثت مشخصات دقیق وراث ضروری است. مدارک مربوط به این مشخصات باید توسط دادخواستدهنده به دادگاه ارائه شود و اگر این مدارک نزدیکی از وزارتخانهها یا مؤسسات دولتی و عمومی و غیره باشد خواهان باید با اخذ گواهی از دادگاه مدارک مذکور را تهیه و در اختیار دادگاه قرار دهد در غیر این صورت پرونده تا تکمیل آن در دفتر دادگاه باقی میماند. نظریه شماره 7150/7 مورخ 12/10/1377 «چنانچه اقامتگاه متوفی معلوم نباشد دادگاه صلاحیتدار با توجه به مقررات مواد 163 و 164 قانون امور حسبی مشخص میشود.» سؤال: شخصی در تهران مرحوم شده است در گواهی حصر وراثت تهران را اقامتگاه موقت وی اعلام نمودهاند و اقامتگاه دائمی وی بر دادگاه مجهول است دارای اموال منقول و غیرمنقول در تهران، بروجرد، آبادان و دزفول است. با عنایت به موارد فوق، دادگاه صالح به رسیدگی به دعوی تقسیم ترکه کدام شهرستان است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه چنانچه آخرین اقامتگاه متوفی معلوم نباشد، دادگاه میتواند حسب مورد طبق اجازه حاصل از مادتین 163 و 164 قانون امور حسبی اقدام نماید.
نظریه شماره 7569/7 مورخ 15/10/1377 «مقررات تجدیدنظرخواهی در قوانین مختلف مانند امور حسبی (مثل ماده 199) در صورت مغایرت با ماده 38 قانون تشکیل دادگاههای عمومی وانقلاب قابل اعمال نیست.» سؤال: در قانون امور حسبی بعضی از موارد مانند مواردی غیر از آنچه در ماده 66 و 99 این قانون آمده ظاهرا باید قطعی باشد. با این مقدمه تعیین امین برای ترکه متعلق به جنین یا برای اداره اموال مربوط به مصارف عمومی یا اداره اموال چنانچه موضوعی که امین برای آن تعیین شده منتفی شده و سمت امین زائل و عزل گردد آیا عزل امین همانند عزل قیم قابل تجدیدنظر است یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه با توجه به ماده 38 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، مقررات راجع به تجدیدنظرخواهی در قوانین مختلف من جمله قانون امور حسبی مانند موارد ماده 99 قانون امور حسبی کاربردی ندارد و نمیتواند مورد استناد قرار گیرد. در خصوص عزل امین، چون تصمیم مربوط به آن، امری است غیرمالی، اگر رأی دادگاه مستند به اقرار خوانده در دادگاه و مستند به رأی یک یا چند نفر کارشناس که طرفین کتباً رأی آنان را قاطع دعوی قرار داده اند، نباشد. همان گونه که در رأی شماره 609مورخ 27/6/1375 هیأت عمومی دیوان عالی کشور آمده است قابل تجدیدنظر در دادگاههای تجدیدنظر استان است. توجه: طبق بند «ب» ماده 331 قانون جدید آیین دادرسی کلیه احکام راجع به دعاوی غیرمالی قابل تجدیدنظر است.
نظریه شماره 7692/7 مورخ 15/10/1377 «حق بمیه ناشی از فوت جزء ماترک نبوده و تقسیم آن بین ورثه تابع مقررات ارث نیست و به تساوی تقسیم میشود.» سؤال: اشخاصی که از بیمه عمر استفاده کرده و در زمان حیات، شخص و یا جهت خاصی را برای استفاده از بیمه عمر پس از فوت خود معین نکرده اند، تکلیف بیمه عمر به چه نحوی خواهد بود؟ آیا جزء ترکه محسوب میشود و به طلبکاران تعلق میگیرد یا خیر؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه حق بیمه ناشی از فوت که پس از مرگ تحقق مییابد جزء ترکه نیست و تقسیم آن هم تابع مقررات ارث نیست و چانچه ترتیب خاصی از ناحیه متوفی برای تقسیم غرامت در قرارداد بیمه مقرر شده باشد باید طبق آن عمل شود در غیر این صورت وجه مذکور (سرمایه بیمه عمر یا غرامت فوت) بین ورثه وی به نسبت مساوی تقسیم میگردد و در این صورت اگر کسانی که مبلغی از آن به آنها تعلق میگیرد محکومیتی داشته باشند توقیف آن جهت پرداخت محکومیت آنان بلااشکال است. نظریه شماره 7433/7 مورخ 23/10/1377 «دعوی تقسیم ترکه باید به طرفیت کلیه مالکینی که دارای مالکیت مشاعی در ترکه هستند طرح شود.» سؤال: در طرح دعوی تقسیم ترکه، آیا دادخواست میباید به طرفیت تمامی ورثه تقدیم گردد یا خیر؟ واگر دعوی به طرفیت بعضی از ورثه طرح گردد آیا قابلیت استماع دارد یا خیر؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه درخواست تقسیم ترکه با توجه به مقررات مواد 232، 233، 300، 304 و 324 قانون امور حسبی باید به طرفیت ورثه که به نحو مشاع در آن مالک هستند، اقامه شود. در صورتی که فقط بعضی از ورثه طرف قرار گیرد در خواست تقسیم ترکه قابل استماعل نخواهد بود.
نظریه شماره 7951/7 مورخ 5/11/1377 «طلبکار در مقام وصول طلب از متوفی میتواند به عنوان ذینفع تقاضای صدور گواهی حصر وراثت را به دادگاه بدهد.» سؤال: شخصی بدهکار بوده و به ظاهر اموالی ندارد پدر او دارای اموال بوده فوت نموده است. آیا طلبکار به منظور برد سهمالارث بدهکار از ترکه متوفی، میتواند تقاضای حصر وراثت متوفی را بنماید یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه مورد استعلام از مصادیق ماده 360 قانون امور حسبی بوده و طلبکار میتواند در مقام وصول طلب خود به عنوان ذینفع با ارائه مدارک لازم دادخواست گواهی حصر وراثت به دادگاه تقدیم نماید. نظریه شماره 8877/7 مورخ 10/12/1377 «موصی حتی بعد از قبض مورد وصیت توسط موصیله میتواند از وصیت رجوع و مال خود را به دیگری بدهد یا وصیت نماید.» سؤال: شخصی قسمتی از اموالش را به نفع دیگری وصیت کرده و بعد از وصیت نیز وصیتنامه از طرف ورثه تنفیذ میشود در ضمن نوشته دیگری از موصی به دست میآید که بعد از وصیتنامه مذکور نوشته شده و قسمتی از اموالش را که قبلاً مورد وصیت قرار گرفته بوده به یک موسسه خیریه میدهد و حتی وکالت نامه بلاعزل نیز برای انتقال مورد وصیت به نام موسسه خیریه مذکور تنظیم مینماید آیا با بودن وصیت نامه، نوشته عادی بعد از آن و تفویض وکالت نامه اعتبار قانونی دارد یا خیر؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه با عنایت به مفاد مواد 829 و 838 قانون مدنی که به موجب آن موصی، حتی در صورتی که موصیله موصی به را قبض کرده باشد میتواند از وصایت خود رجوع نماید، تفویض وکالت بعدی به موسسه خیریه نسبت به انتقال موصی به، مبین عدول از وصیت قبلی است.
نظریه شماره 1725/7 مورخ 4/3/1378 «انقضای مهلت سه ماه مقرر در ماده 294 قانون امور حسبی برای ارائه وصیت نامه، موجب بیاعتباری آن نیست.» سؤال: آیا ماده 14 آیین نامه راجع به ماده 299 قانون امور حسبی، اکنون معتبر بوده و کاربردی دارد یا خیر؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه شورای محترم نگهبان در نظریه شماره 2639 مورخ 4/8/1376 نظر خود را در مورد ماده 294 قانون امور حسبی و مهلت ارائه وصیتنامه اعلام نموده و مهلت مقرر در ماده مذکور 3 ماه را خلاف موازین شرع و باطل نموده است. با التفات به این نظریه که به هر حال موقعیت قانونی دارد و اینکه ماده 14 آیین نامه بر مبنای ماده 294 قانون امور حسبی قبل از ابطال تنظیم گردیده است لذا ماده مذکور در حد نظریه شورای نگهبان قابلیت اعمال و اجرا ندارد.
نظریه شماره 6609/7 مورخ 11/9/1378 «هر یک از وراثت فقط به میزان سهمالارث خو باید هزینه دادرسی بپردازند.» سؤال: چنانچه محکوم علیه دادنامه غیابی فوت کرده باشد و یکی از وراث نسبت به رأی صادره اعتراض نماید آیا هزینه دادرسی میبایست براساس تقویم دعوی اولیه محاسبه شود یا بر مبنای سهمالارث خود؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه با توجه به بند 2 ماده 87 قانون آیین دادرسی مدنی و ماده 233 قانون امور حسبی وراث به عنوان جانشین مورث در دعاوی طرح شده به میزان سهمالارث خود ذینفع تلقی میشود و باید در مقام اعتراض به آرای دادگاهها هزینههای قانونی را به میزان سهمالارث خود پرداخت کنند و تسری آن به سهام سایر وراث خلاف اصول حقوقی است.
نظریه شماره 1076/7 مورخ 23/2/1379 «ماترک متوفای غیرمسلمان طبق ضوابط احوال شخصیه متوفی تقسیم میشود اعم از اینکه بین وراث، ورثه مسلمان باشد یا خیر؟» سؤال: مرد مسیحی فوت کرده و همسرش تقاضای گواهی حصر وراثت بر مبنای احوال شخصیه متوفی را کرده است متعاقبا احد از وراث دادخواستی به دادگاه تقدیم و تقاضا کرده که چون قبلا مسلمان شده است حسب ماده 881 مکرر قانون مدنی تقاضای صدور گواهی حصر وراثت را به عنوان ورثه انحصاری صادر شود. در صورتی که بین وراثت تنها ورثه مسلمان شخص مذکور بوده و بقیه مسیحی باشند نحوه تقسیم ارث چگونه خواهد بود؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه مستنداً به قانون رسیدگی به دعاوی مطروحه راجع به احوال شخصیه و تعلیمات دینی ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی مصوب 3/4/1372 مجمع تشخیص مصلحت نظام که حاکی است «نظر به اصل سیزدهم از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و اینکه به موجب ماده واحده قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه در محاکم مصوب مرداد ماه 1313 نسبت به احوال شخصیه و حقوق ارثیه و وصیت ایرانیان غیرشیعه که مذهب آنان به رسمیت شناخته شده لزوم رعایت قواعد و عادات مسلمه متداوله در مذهب آنان در دادگاههای تصریح شده فلذا دادگاهها در مقام رسیدگی به امور مذکور ملزم به رعایت قواعد و عادات مسلمه در مذهب آنان بوده و باید احکامخود را بر طبق آن صادر نمایند. چنانچه احد از وراث متوفای غیرمسلمان، مسلمان باشد یا بعداً مسلمان شود، تقسیم ماترک وی فقط براساس قواعد مسلم حین الفوت متوفی به عمل میآید و مقررات ماده 881 قانون مدنی در مورد متوفای مسلمان است.» نظریه شماره 450/7 مورخ 29/1/1384 «قبول ماترک از ناحیه وراث، موجب مسوولیت ورثه در قبال مطالبه اشخاص میشود.» سؤال: شخصی به موجب یک فقره چکاز صادرکننده آن مقداری به میزان مندرج در چک طلبکار بوده که شخص فوت مینماید و ورثه ماترک را قبول میکنند. طلبکار جهت وصول طلب به یکی از وراث مراجعه و مبادرت به تقدیم دادخواست علیه ایشان مینماید، تکلیف دادگاه چیست در حالی که سایر وراث در دعوا دخالت ندارند؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه چنانچه وراث ما ترک را قبول کرده باشند دارنده چک بلامحل میتواند به هر یک از ورثه به نسبت سهمالارث خود از ماترک، مراجعه نماید و در صورتی که برای وصول تمام وجه چک تنها به یکی از ورثه مراجعه کند دادگاه میتواند فقط به نسبت سهمالارث، وارث مذکور را محکوم نماید. نظریه شماره 1248/7 مورخ 2/3/1384 «1- بین قانون راجع به رشد متعاملین و ماده 1210 قانون مدنی تعارض وجود ندارد. 2- دادخواست متقاضی صدور گواهی رشد باید به طرفیت دادستان مطرح شود.» سؤال: 1- آیا بین قانون راجع به رشد متعاملین و ماده 1210 قانون مدنی تعارض وجود دارد؟ و آیا قانون مدنی این قانون را نسخ کرده است؟ 2- دادخواست متقاضی صدور گواهی رشد باید به طرفیت چه کسی به دادگاه داده شود؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه 1- ماده 1210 قانون مدنی و قانون راجع به رشد متعاملین منافاتی با هم ندارد و تاکنون مقرراتی که قانون مذکور را نسخ نموده یا مغایرت آن با شرع اعلام شده باشد به تصویب نرسیده است. 2- دادخواست فردی که به سن بلوغ رسیده و تقاضای اخذ گواهی رشد را مینماید با توجه به ماده واحده راجع به رشد متعاملین باید به طرفیت دادستان اقامه شود. نظریه شماره 1913/7 مورخ 23/3/1384 «محجور بودن کسی که تقاضای حجر وی شده است تا هنگامی که حکم حجر او قطعی و لازمالاجراء نشده باشد محرز و مسلم نیست.» سؤال: آیا قانوناً دادگاه میتواند از کسی که محجور معرفی شده اختیار به عمل آورد یا این اقدام دارای اشکال قانونی است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه محجور بودن کسی که تقاضای حجر وی شده است تا هنگامی که حکم حجر او قطعی و لازمالاجراء نشده باشد محرز و مسلم نیست.بنابراین، با چنین شخصی تا زمان قطعیت حکم باید به مانند اشخاص رشید رفتار شود. به علاوه، در رسیدگی امور حسبی همان طور که ماده 1 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب سال 1379 تصریح نموده، اصول و قواعد دادرسی رعایت میشود و با عنایت به آنچه در ماده 58 قانون امور حسبی آمده است، دادگاه در صورت لزوم میتواند از کسی که محجور معرفی شده اختبار به عمل آورد و این اقدام نه تنها فاقد اشکال قانونی است، بلکه در راستای اعمال مقررات مربوط به نظر میرسد.
نظریه شماره 2300/7 مورخ 4/4/1384 «1- درخواست رفع مهر و موم از ترکه توسط هر ذی نفعی امکانپذیر است. 2- مهر و موم اموال غیرمنقول با وجود اثاثیه در داخل آن امکانپذیر است. 3- مهر و موم ترکه هرچند باید فوری باشد ولی بعد از گذشت زمان نیزوفق قانون فاقد اشکال است.» سؤال: 1- آیا غیر از درخواستکننده مهر و موم، سایر ورثه حق درخواست رفع مهر و موم دارند؟ 2- آیا مهر و موم غیرمنقول امکانپذیر است؟ 3- آیا بعد از انقضای مدتی از فوت مورث، امکان مهر و موم وجود دارد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه 1- درخواست رفع مهر و موم ترکه الزاما نباید توسط کسی که تقاضای مهر و موم را نموده است به عمل آید، زیرا به صراحت ماده 197 قانون امور حسبی، کلیه کسانی که حسب مقررات ماده 167 همان قانونحق درخواس مهر و موم ترکه را دارند، حق دارند از دادگاه رفع مهر و موم ترکه را نیز تقاضا نمایند. النهایه اگر متقاضی مهر و موم تقاضای رفع آن را بدون تنظیم صورت ریز ترکه نماید، دادگاه با توجه به بند 1 ماده 204 همان قانون نسبت به رفع مهر و موم بدون تنظیم صورت ریز ترکه اقدام خواهد نمود و چنانچه از طرف اشخاص دیگری غیر از متقاضی مهر و موم، تقاضای رفع آن گردد، دادگاه مکلف است به مقررات 202 قانون امور حسبی عمل نموده و در موقع برداشتن مهر و موم ترکه، صورت ریز آنچه از ترکه مهر و موم شده به همان ترتیب که در تحریز ترکه مقرر است تنظیم نماید یعنی با توجه به ماده 213 همان قانون ضمن درجه مشخصات اموال غیر منقول و با توصیف و تعیین مشخصات اموال منقول و تعیین بهای آن ادقام نماید و در خصوص ارزشیابی اموال منقول با توجه به ماده 214 همان قانون مکلف به جلب نظر کارشناس خواهد بود و به علاوه پس از رفع مهر و موم درخصوص اداره کردن اموال، با توجه به ماده 223 قانون امور حسبی، شخصی را از ورثه یا غیر از آنها برای حفظ ترکه موقتاً تعیین مینماید. بدین ترتیب با عمل به ترتیبات فوق، امکان حیف و میل ما ترک و تضییع حقوق سایر ورثه عملاً منتفی خواهد بود. 2- مهر و موم غیرمنقول در صورتی که اموال غیرمنقول در داخل آن باشد با توجه به ماده 171 قانون امور حسبی و بند 6 ماده 176 قانون امور حسبی اشکالی ندارد ولی مهر و موم غیرمنقول که دارای متصرف باشد مجوز قانونی ندارد. ضمناً در مهر و موم غیرمنقول فقط ذکر پلاک ثبتی آن کافی است. 3- با توجه به مواد 168 و 174 قانون امور حسبی، در مواردی که باید اقدام به مهر و موم شود پس از اطلاع دادگاه فوراً باید در این خصوص اقدام شود. اما تأخیر در اطلاع دادگاه و ایجاد فاصله بین فوت متوفی و اعلام به دادگاه مانع از انجام تکلیف قانونی دادگاه نیست. النهایه در صورت اخیر براساس ذیل ماده 174 قانون مذکور باید علت آن در صورت مجلس قید شود.
نظریه شماره 2446/7 مورخ 11/4/1384 «دعوی مطالبه سهمالارث باید به طرفیت کسانی که ترکه در تصرف آنان است اقامه شود.» سؤال: آیا دعوی مطالبه سهمالارث پیش از تقسیم ترکه قابل طرح است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه دعوی مطالبه سهمالارث پیش از تقسیم ترکه نیز امکانپذیر است. چنانچه احد از ورثه مطالبه سهمالارث خود را بنماید، دادخواست را باید به طرفیت کسانی که ترکه در تصرف آنان است طرح کند و مطالبه سهم مشاع مستلزم تقسیم و افراز نیست.
نظریه شماره 2513/7 مورخ 14/4/1384 «مقررات مربوط به پذیرش خسارات تأخیر تأدیه در مورد مدیون به وراث وی نیز تسری دارد.» سؤال: در مواردی که خسارات تأخیر تأدیه مطابق ماده 522 قانون آیین دادرسی مدنی از مدیون اخذ و به داین پرداخت میشود چنانچه مدیون فوت شده باشد آیا خسارات مربوطه را میتوان از وراث مدیون اخذ نمود؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه مقررات ماده 522 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی عام است و به حکم مقرر در این ماده در صورت مطالبه دائن به موجب حکم دادگاه باید از تاریخ سر رسید و تحقق دین، مدیون خسارات را با رعایت تناسب تغییر شاخص سالانه به داین پرداخت نماید. بنابراین حکم مذکور در این ماده قابل تسری به وراث مدیون نیز میباشد با این توضیح که اولاً، وراث ترکه را رد نکرده باشند. ثانیاً، ماترک تکافوی اصل بدهی و خسارات را بنماید.
نظریه شماره 5579/7 مورخ 9/8/1384 «چنانچه سهمالارث محکوم علیه، با شرایط مذکور در قانون در حد نیاز او افراد تحت تکفل مشارالیه با رعایت شوون عرفی باشد، در زمره مستثنیات دین است.» سؤال: چنانچه محکوم علیه در منزل مورث خود سکنی گزیده و سپس به علت فوت مورث، مالک یک دانگ و نیم مشاع از همان ملک محل سکونت خود شده باشد و میزان سهمالارث وی از ملک مزبور در حد مورد نیاز او و افراد تحت تکفل مشارالیه با رعایت شوون عرفی باشد، آیا میتوان آن را در زمره مستثنیات دین تلقی نمود؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه منظور مقنن از «مسکن» در بند «الف» ماده 524 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 21/1/1379، محل سکونتی است که محکوم علیه با شرایط مذکور در قانون در تصرف مالکانه دارد. بنابراین چنانچه محکوم علیه فاقد محل سکونت، در منزل مورث خود سکنی گزیده و سپس به علت فوت مورث، یک دانگ و نیم مشاع از ملکی که برای سکونت در تصرف او بوده، به مشارالیه ارث رسیده و به بیان دیگر مالک یک دانگ و نیم مشاع از همان ملک محل سکونت خود شده است. چنانچه میزان سهمالارث وی از ملک مزبور در حد مورد نیاز او و افراد حت تکفل مشارالیه با رعایت شوون عرفی باشد، در زمره مستثنیات دین است لکن چنانچه بیش از حد نیاز موصوف باشد، میتوان حکم را نسبت به مازاد بر حد نیاز مزبور اجراء کرد اضافه میشود چنانچه در تشخیص حد نیاز قانونی محکوم علیه اختلافی پیش آید، رفع آن با دادگاه است.
نظریه شماره 6762/7 مورخ 23/9/1384 «چون محجور بودن کسی که تقاضای حجر وی شده، تا موقعی که حکم حجر قطعی و لازمالاجراء نشده است محرز و مسلم نیست تا زمان قطعیت حکم، چنین شخصی رشید محسوب میشود.» سؤال: آیا کسی که ادعای حجر وی مطرح شده را قبل از قطعیت حکم میتوان رشید محسوب نمود؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه با توجه به ماده 1 قانون اجرای احکام مدنی و ماده 65 قانون امور حسبی و همچنین صراحت ماده 70 قانون اخیرالذکر مبنی بر اینکه اثر حجر از تاریخ قطعیت حکم مترتب میشود، محجور بودن کسی که تقاضای حجر وی شده تا موقعی که حکم حجر قطعی و لازمالاجراء نشده باشد محرز و مسلم نیست. بنابراین، با چنین شخصی تا زمان قطعیت حکم باید مانند اشخاص رشید رفتار کرد. لذا اقدامات وی قبل از قطعیت حکم حجر محمول بر صحت است، مگر اینکه تاریخ حجر در حکم قطعی دادگاه تعیین و مقدم بر این اقدامات باشد.
نظریه شماره 7814/7 مورخ 2/11/1384 «همانطور که برای اداره امور عاجز به تقاضای خودش میتوان امین تعیین کرد، در مورد مریض هم در صورتی که امکان طرح چنین درخواستی وجود نداشته باشد، و وضعیت بحرانی او اقتضاء کند که اداره امور وی متوقف نگردد، تعیین امین از جانب دادگاه با درخواست بستگان وی از جمله همسرش، فاقد اشکال قانونی است.» سؤال: آیا دادگاه میتواند با درخواست همسر یا بستگان مریضی که در حال اغماء قرار دارد و قادر نست امور خود را اداره نماید، برای وی امین تعیین نماید؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه اگرچه در قانون مدنی ایران وضعیت اشخاص موضوع استعلام ساکت است و در مورد آنان حکم صریحی وجود ندارد اما با توجه به جهات زیر: 1- برخی از حقوقدانان در تعریف حجر گفتهاند: «حجر عبارت است از منبع شخص به حکم قانون از اینکه بتواند امور خود را مستقلاً و بدون دخالت دیگری اداره کند و نیز عدم توانایی قانونی شخص در اعمال و اجرای حق...» و نتیجه گرفتهاند «در مورد کسانی که به بی هوشی یا اغماء (به طور مستمر یا ادواری) مبتلا هستند نیز شاید بتوان آنان را در حکم مجنون قرار داد و یک رژیم حمایتی برای آنان به حکم دادگاه برقرار کرد...» 2- بنابر مستنبط از ماده 1187 قانون مدنی هرگاه وصی منحصر به واسطه غیبت یا حبس یا به هر علتی نتواند به امور مولی علیه رسیدگی کند به پیشنهاد دادستان حوزه محل اقامت محجور، دادگاه برای تصدی و اداره اموال مولی علیه و سایر امور راجعه به او موقتاً یک نفر امین معین مینماید و پس از رفع مانع به درخواست وصی، دادگاه امین را عزل میکند، منظور از قید (منحصر) مذکور در ماده آن است که هرگاه حق ولایت یکی از پدر یا جد پدری ساقطی شده و یا در اثر کبر سن و یا بیماری نتواند اموال مولی علیه را اداره کند و یا فوت کرده باشند و ولی دیگر (منحصر) چنانچه غایب یا محبوس باشد یا به علت دیگری نتواند به اداره امور مولی علیه برسد، امین تعیین میگردد. 3- برای بیماران در مرض متصل به فوت مطابق نظر دستهای از فقها، حق تصرف در زائد بر ثلث وجود ندارد و برای آنان امین تعیین میشود. 4- با توجه به ملاک ماده 104 قانون امور حسبی که مقرر داشته: «کسی که در اثر کبر سن یا بیماری و امثال آن از اداره تمام و یا بعض اموال خود عاجز شده میتواند از دادگاه بخواهد که برای اداره اموال او امین معین شود.» میتوان نتیجه گرفت که هدف مقنن از وضع مقررات مذکور آن است که افراد ناتوان یا ممنوع از اداره خود یا امور دیگران، تحت حمایت قرار گیرند تا در دوران ناتوانی یا ممنوعیت، اداره امور آنان تعلیق یا تعطیل نشود. به علاوه، با عنایت به اینکه مریض در حالت اغماء قادر نیست امور خود را اداره نماید، همان طور که برای ادره امور مولی علیه در صورت غیبت یا حبس ولی و یا کسی که در اثر کبر سن یا بیماری و امثال آن از اداره تمام یا بعض اموال خود عاجز شده، میتوان امین تعیین کرد و با عنایت به اینکه برای بیمار در حال اغماء امکان طرح چنین درخواستی وجود ندارد، به علاوه، وضعیت بحرانی اقتضاء دارد که اداره امور وی متوقف نگردد، چرا که چنین وقفهای میتواند در بهبود یا مرگ وی موثر باشد. بنابراین، تعیین امین از جانب دادگاه برای اداره امور وی با درخواست بستگان و یا همسرش، فاقد اشکال قانونی است.
نظریه شماره 7965/7 مورخ 8/11/1384 «چنانچه محکوم علیه قبل از قطعیت حکم فوت نماید، دادگاه باید مراتب را به محکوم له جهت تعیین وراث محکوم علیه اعلام و پس از تعیین وراث دادنامه غیرقطعی را به جانشینان متوفی ابلاغ نماید. اما، چنانچه دادماه به شخص محکوم علیه ابلاغ و به طرق قانونی حکم قطعیت یافته باشد، اجرائیه باید بر علیه وراث محکوم علیه متوفی صادر شود.» سؤال: درصورتی که محکوم علیه قبل از قطعیت حکم فوت نماید، نحوه ابلاغ رأی وصدور اجرائیه چگونه است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه با توجه به ماده 1 از قانون اجرای احکام مدنی احکام صادره از دادگاههای عمومی به موقع اجراء گذارده نمیشود مگراینکه قطعی شده باشد و در فرض مذکور در استعلام با توجه به اینکه محکوم علیه قبل از قطعیت حکم فوت کرده است دادگاه ب اید مراتب را به محکوم له جهت تعیین وراث محکوم علیه اعلام و پس از تعیین وراث دادنامه غیرقطعی را به جانشینان متوفی ابلاغ نماید. در صورت فوت محکوم علیه پس از صدور حکم، چنانچه دادنامه به شخص محکوم علیه ابلاغ و به طرق قانونی حکم قطعیت یافته باشد، اجرائیه باید بر علیه وراث محکوم علیه متوفی صادر شود لذا پس از تعیین ورثه وی، اجرائیه صادره به ورثه محکوم علیه متوفی ابلاغ و عملیات اجرائی علیه آنان تعقیب میشود. مضافاً به اینکه مادامی که فوت محکوم علیه به دایره اجراء از طرف اشخاص ذینفع اعلام نشده و دادگاه نیز از فوت وی بی اطلاع مانده باشد تعقیب عملیات اجرایی منع قانونی ندارد.
نظریه شماره 378/7 مورخ 26/1/1385 «ولی قهری نمیتواند در آن واحد، هم خواهان و هم نماینده خوانده قرار گرفته و در واقع علیه مولی علیه تحت ولایت خود طرح دعوی نماید.» سؤال: درصورتی که ولی قهری علیه مولی علیه تحت ولایت خود و مادر وی طرح دعوی نماید، چون قانوناً نمیتواند در آن دعوی به عنوان نماینده مولی علیه دفاع کند، ترتیب دادرسی چگونه است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه اگرچه طبق مقررات مذکور در مواد 1180 و 1181 و 1218 قانون مدنی و ماده 73 قانون امور حسبی طفل صغیر تحت ولایت قهری پدر و جد پدری قرار دارد و در صورتی که محجور ولی یا وصی داشته باشد حق دخالت در امور او را ندارد و به تصریح ماده 1183 قانون مدنی، در کلیه امور مربوط به اموال و حقوق مالی مولی علیه، ولی نماینده قانونی او میباشد، اما با توجه به اینکه ولی قهری نمیتواند در آن واحد هم خواهان و هم نماینده خوانده قرار گرفته و در واقع علیه خود طرح دعوی نماید، در صورتی که ولی قهری علیه مولی علیه تحت ولایت خود و مادر وی طرح دعوی کرده باشد چون قانوناً نمیتواند در آن دعوی به عنوان نماینده مولی علیه دفاع کند، میتوان چنین تلقی نموده در آن پرونده صغیر فاقد ولی قهری است. لذا دادگاه باید دادرسی را توقیف و در اجرای ماده 56 قانون امور حسبی مراتب را به دادستان اعلام نماید تا با عنایت به ملاک ماده 1185 قانون مدنی و مواد 86 و 105 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نسبت به تعیین قیم برای صغیر در آن پرونده اقدام و آنگاه دادرسی ادامه یابد.
نظریه شماره 5424/7 مورخ 16/8/1386 «با احراز مالکیت ورثه نسبت به ماترک مورث، دعوی الزام ورثه به تنظیم سند رسمی قابلیت استماع دارد.» سؤال: در صورت فروش ملک از جانب ورثه آیا گواهی انحصار وراثت برای تنظیم سند انتقال کافی است یا ملک موروثی باید به نام وراث در دفتر املاک ثبت شده باشد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه همان طور که در ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک مقرر گردیده و ماده 105 آیین نامه قانون مذکور تصریح نموده: «در مورد انتقال ملک به ورثه باید بعد از احراز انحصار وراثت و سمت ورثه نسبت به مورث خلاصه مفاد و شماره گواهینامه دادگاه راجع به حصر وراثت در ملاحظات دفتر قید و در زیر ثبت اولیه ملک سهم یکیاز وراث ثبت و سهام بقیه وراث در دفتر جاری ثبت شود.» و با احراز مالکیت ورثه نسبت به ماترک مورث، دعوی الزام ورثه به تنظیم سند رسمی قابلیت استماع دارد زیرا انتقال به ورثه قهری است و فروش ملک موروثی موکول به ثبت آن به نام وراث دردفتراملاک نمیباشد و ارائه گواهی انحصار وراثت کافی بر تنظیم سند انتقال میباشد.
نظریه شماره 6323/7 مورخ 21/9/1386 «در صورت فوت یکی از اصحاب دعوی، تعیین جانشین متوفی مستلزم ارائه گواهی انحصار وراثت نیست.» سؤال: در صورت فوت یکی از اصحاب دعوی، ادامه رسیدگی مستلزم ارائه گواهی انحصار وراثت است یا تعیین جانشین متوفی ودرخواست ذینفع کفایت میکند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه طبق ماده 105 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب سال 1379 هرگاه یکی از اصحاب دعوی فوت نماید، دادگاه رسیدگی را به طور موقت متوقف و مراتب را به طرف دیگر اعلام میدارد، پس از تعیین جانشین و درخواست ذی نفع، جریان دادرسی ادامه مییابد بنابراین چون این تکلیف متوجه طرف دعوی میباشد نه وراث متوفی، تعیین جانشین متوفی و درخواست ذینفع برای ادامه رسیدگی کفایت میکند و الزام طرف به ارائه گواهی انحصار وراثت وجاهت قانونی ندارد.
نظریه شماره 287/7 مورخ 28/1/1387 «احراز وراثت تنها با گواهی حصر وراثت نیست با سایر دلایل قانونی نیز امکانپذیر است.» سؤال: آیا احراز وراثت فقط با گواهی حصر وراثت ممکن است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه صدور قرار رد دعوی به صرف عدم ارائه گواهی انحصار وراثت وراث وجاهت قانونی ندارد. زیرا احراز وراثت فقط از طریق گواهی انحصار وراثت نیست بلکه دادگاه در صورت احراز وراثت و مالکیت خواندگان حکم مقتضی را صادر مینماید. بدیهی است در صورتی که فرد دیگری به عنوان وارث مدعی باشد با توجه به مقررات مربوطبه ورود ثالث یا اعتراض ثالث به این ادعا رسیدگی میشود. نظریه شماره 428/7 مورخ 3/2/1387 «جنون یا سفه اعم از اینکه متصل به زمان صغر باشد یا بعد از آن در هر حال دادستان باید با انجام تحقیقات آن را احراز و سپس جهت صدور حکم حجر به دادگاه معرفی نماید.» سؤال: آیا وظیفه دادستان در موارد احراز جنون یا سفه فقط وقتی است که جنون و سفه متصل به صغر باشد؟ نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه با عنایت به مقررات مواد 1218، 1222 و 1223 قانون مدنی و توجه به مواد 57 و 59 قانون امور حسبی تعارضی بین مواد این دو قانون به نظر نمیرسد و در هر موردی که صدور حکم حجر ضرورت پیدا کند اعم از اینکه جنون یا سفه متصل به زمان رشد باشد یا بعد از آن حاصل شود در هر حال دادستان باید تحقیقات لازم را به عمل آورده و در صورت احراز جنون یا سفه پرونده را جهت صدور حکم به دادگاه بفرستد و دادگاه نیز میتواند درخصوص سفاهت یا جنون فرد معرفی شده تحقیق لازم به عمل آورد بنابراین دادستان نمیتواند بدون تحقیق و احراز جنون یا سفاهت ولو اینکه متصل به صغر نباشد کسی را به عنوان مجنون یا سفیه به دادگاه معرفی نماید. برچسبها: وکالت الزام سند رسمی [ چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 11:32 ] [ مهدی نوری ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||